مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
اگر نشانهاى از کـوه و آبشارى هست اگر خزانِ مرا شوقى از بهارى هست اگر که از سرِ لطف تو بى قرارى هست اگر که بال و پرى هست،اعتبارى هست فقط به خاطرِ عرض ارادتم به شماست تو را به صفحۀ دل شاعرانه باید گفت زِ معـجـزات بـیـانت تـرانـه باید گفت زِ غصههـاى دلت بى بهـانه باید گـفت زِ دشت کرب و بلا عاشقانه باید گفت به نقطه نقطۀ شعـرم نظـر بـفـرمـائـید تو خواهرى و برادر تو مادرى و پدر گَهى حسینى و عباس و گه خودِ حیدر تو وجه مـشـتـرکى بین سـورۀ کـوثـر تو شاهِ شـامِ بـلایى، رقـیه سـرلـشکـر فـداى ذکـر قـنـوت و سجـود تـو بـانـو در انعکاس نگاهت عـلـى شده جارى تو فـاطـمـى نـسبى عـین شاه کـرارى بـراى دخــتـرکـانِ حــرم عـلـمــدارى مـلـیـکـهاى و مـنـم آن غـلامِ دربـارى بیا و بـر منِ درمـانـده تـکّـه نـانـى ده تو ارث بردى زِ مادر مقام عصمت را تو شأن دادى به پاکى، حجاب و عفّت را تو ارث بردى زِ حیدر شکوه و غیرت را و استـوار نـمود خـطـبـهات ولایت را بـه لـحـنِ حـیـدرىِ تـو هـزار اى والله حرم حرم حـرم از روى لب نمىاُفـتد به سنگ فرش حرم رنگ شب نمىاُفتد مـدافـع حـرم از تـاب و تـب نمىاُفـتـد ظفر به لطف دعـایت عـقب نمىاُفـتـد به زودى کار همه دشمنانِ تو زار است حسین روز و شب و ماه و آفتابت بود حسین تکّه کـلام و گـل و گـلابت بود حسیـن مـاه تـمامت مـیـانـه قـابـت بود حسین نـان تو بود و حـسین آبـت بود تو وقف کردى خودت را براى خون خدا بـراى وصف تـو واژه اگـر کم آوردم به جاش پیش قدومت سَرى خم آوردم بـراى زخــمِ دلــم بـاز مــرهــم آوردم مـیـانِ مـجـلـس تـو نـوحه و دَم آوردم سـتـارۀ شـب اربـاب، قـبـلــۀ حـاجـات اگر حسین تنش زیر دست و پاها بود بـراى ذبـحِ سـرِ او اگـر که دعـوا بود و حـرفِ شـمـرهـا به هـم بـفـرما بـود چقـدر کـرب و بلا در نگـات زیبا بود تو چنگ بر رخ خود مىکشیدى با فریاد |